دیکشنری
داستان آبیدیک
سیاست کردن
english
1
general
::
punish, politicize
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
سیاست محدودیت
سیاست مدار ـ سیاستمدار
سیاست مدارانه ـ سیاستمدارانه
سیاست مداری سیاستمداری ـ
سیاست مداری که حزب خود را تغییر داده است
سیاست مدن
سیاست مستعمراتی
سیاست منصفانه
سیاست نامه
سیاست نرم
سیاست های کلان
سیاست هویتی
سیاست واقع گرا
سیاست ورزی زیبایی شناسی
سیاست کثیف
سیاست کردن
سیاستگر خوش نشین
سیاستمدار
سیاستمدار خودسر
سیاستمدارانه
سیاستمداری
سیاستهای مدیریت موجودی کالا
سیاستی
سیاسی
سیاسی پزشکی
سیاسیات
سیاق
سیاق عبارت
سیاقت
سیال
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید